سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در زندگی، گاهی برای همه ما اتفاق افتاده است که از روی مسخره جلوه نمودن و باور نکردنی بودن یک رخداد، خندیده ایم؛ از اینکه نتوانسته ایم منظور خودمان را به دیگران بفهمانیم، گریه کرده ایم؛ از عکس العمل دیگران در پاسخ به آنچه در بینمان گذشته است، متعجب شده ایم؛ از اینکه نتوانسته ایم به خواسته هایمان برسیم، افسرده شده ایم؛ از برخورد دیگران نسبت به خود، ناراحت شده ایم؛ از اینکه نمی توانیم با کسانی که دوستشان داریم گفتگویی سالم داشته باشیم، درد کشیده ایم؛ در برابر اتفاقاتی که نتوانسته ایم آن را کنترل کنیم، آه کشیده ایم؛  از برداشت های نادرست دیگران در مورد خودمان، تاسف خورده ایم؛ از اینکه نتوانسته ایم ساده ترین حرف ها را به مخاطب خود انتقال دهیم، مبهوت شده ایم؛ در برابر کوچک ترین انتقادات و اظهار نظر های مخالف، عصبانی شده ایم؛ از اینکه دیگران هم مثل ما در موقعیتی مشابه دچار سردرگمی شده اند با آنها احساس همدردی کرده ایم؛ از مشاهده گفتمان هایی که پر از تناقض های نامحسوس است  لذت برده ایم، اما بعد ها فهمیده ایم خنده هایمان چقدر مضک بوده است و نوانسته ایم معنا را درک کنیم؛ از اینکه دیگران در مقابل ما شکست خورده اند، احساس غرور کرده ایم؛ شکستی خورده ایم و سعی کرده ایم آن را به فراموشی بسپاریم، از چالش های پیش رویمان فرار کرده ایم؛ از اینکه نتوانسته ایم موقعیتی را هضم کنیم با خود کلنجار رفته ایم و از روی ترس یا محافظه کاری بی آنکه توانسته باشیم دلایل درستی یک عقیده را باور کنیم ناخواسته حالتی تاییدی به خود گرفته ایم و چیزی را پذیرفته ایم که می دانیم آن را باور نداریم. در مواقعی پیش می آید که نمی خواهیم بپذیریم که اشتباه کرده ایم!.


نوشته شده در  دوشنبه 90/3/2ساعت  4:0 صبح  توسط علی طهماسبی 
  نظرات دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
از ساختار تا واقعیت زندگی(برداشت دوم)
آبی آسمان و خدا
آواره
[عناوین آرشیوشده]